وبسایت اختصاصی علی بابایی

وبسایت اختصاصی علی بابایی

ما با سیاست (به معنای امروزی )کاری نداریم .مبنای ما حق است
وبسایت اختصاصی علی بابایی

وبسایت اختصاصی علی بابایی

ما با سیاست (به معنای امروزی )کاری نداریم .مبنای ما حق است

بازخوانی خاطرات دکتر احمدی‌نژاد - قسمت دوم

بازخوانی خاطرات دکتر احمدی‌نژاد - قسمت دوم


ماجرای شرط بندی بر سر احمدی‌نژاد / رئیس جمهور سابق در جوانی چه بلایی بر سر بعثی‌ها آورد؟


بعضى هایشان هم از رفتارها و عمکردهاى دکتر الگوبردارى مى کنند. امیر امارات متحده ى عربى به بچه هاى تیم تشریفات گفته بود من هم مثل آقاى احمدى نژاد گاهى از دست محافظانم فرار مى کنم. و به صورت ناشناسبین مردم مى روم. با آنها ماهى گیرى مى کنم و... پادشاه عربستان ؛ ملک عبدالله هم یک بار تلفنى به دکتر مى گفت او هم مثل دکتر به سفر استانى رفته و از یکى از استانهاى کشورش دیدن کرده.

ادامه ...


۱۲۱
۲۹ اسفند سال ۱۳۸۶ براى افتتاح خط لوله ى انتقال گاز ایران به ارمنستان و امضاى قرار داد برق با این کشور، عازم مرز بین ایران و ارمنستان بودیم.
رئیس جمهور ارمنستان از شب قبل آمده و در نقطه ى مرزى منتظر ما بود.
تا تبریز را با هواپیما رفتیم. قرار بوداز آنجا به بعد را تا “مِقرِى” مرز ارمنستان با هلی کوپتربرویم.
بین راه گرفتار کولاک و توفان شدیم. همه متفق القول بودیم که هوا نامساعد است و باید به تبریز و از آنجا به تهران برگردیم اما دکتر گفت هر طورى شده باید به محل قرار برسیم.
از خلبان خواست در نزدیکترین جاى ممکن فرود بیاید.
خلبان هلی کوپتررا در ورزشگاه مرند فرود آورد.
آنجا بچه ها با فرماندار هماهنگ کردند. چند اتومبیل پاترول آماده کردند و ما با آن اتومبیل ها به سمت مرز راه افتادیم. هر چه پیشتر مى رفتیم، کولاک شدیدتر مى شد. هر چه هم به دکتر اصرار مى کردیم برگردیم، ایشان نمى پذیرفت و مى گفت هر طور شده باید سر قرار برسیم.
محافظان دکتر نگران و مستأصل بودند که نکند دیگر نتوانیم جلوتر برویم.
آن وقت راه پس و پیـش نداشته و در برف و بوران گـیر بیافتیم. اما دکتر 

  طمأنینه ى خاصی داشت.
با کلى دعا و نذر و نیاز، بعد از چهار-پنج ساعت، بالاخره به محل قرار رسیدیم.
رئیـس جمهور ارمنستان و همراهانش مبهوت و متعجب به استقبالمان آمدند.
باورشان نمى شد ما در آن شرایط جوى به آنجا رفته باشیم.
دکتر به رئیـس جمهور ارمنستان گفت: آمدیم که به شما بگوییم،”رئیس جمهور ایران اگر قولى بدهد ، به آن عمل مى کند.”
۱۲۲
نخست وزیر یکى از کشورهاى صنعتى با دکتر جلسه گذاشته بود.
گفت در کشورشان در موضوع استفاده ى بهینه از انرژى پیشرفت چشمگیرى داشته اند و حاضر است تمام این امکانات ونیروى متخصص را براى اصلاح و بهینه سازى انرژى در اختیارایران قرار دهد به شرطى که ایران هم دست از هسته اى شدن بردارد.
دکتر خیلى صریح گفت : شما اجازه مى دهید کسى در اداره ى کشورتان دخالت کند؟
نه! ما این کار را نمى کنیم.
نخست وزیر این بار وعده و وعید هاى چرب و نرم ترى داد.
اما جواب دکترهمان” نه” بود.
نخست وزیر آن کشور صنعتى به دکتر گفت: شما خیلى سخت هستى!
دکتر هم جواب داد : پاى منافع ملى است.
همراهان نخست وزیر که معاونان و وزیر امور خارجه ى آن کشور بودند، همگى هورا کشیده و خندیدند.
دکتر علتش را از وزیر امور خارجه، آقای متکی پرسید.
او هم توضیح داد که همراهان نخست وزیرظاهرا با نخست وزیرشان شرط بندى کرده بودند که شما نمى پذیرید.
۱۲۳
در مناسباتى که دکتر با روساى سایر کشورها دارد ، به هر کشورى که مى رود، با توجه به امکاناتى که دارند، برایش سنگ تمام مى گذارند.
بعضى هایشان هم از رفتارها و عمکردهاى دکتر الگوبردارى مى کنند. امیر امارات متحده ى عربى به بچه هاى تیم تشریفات گفته بود من هم مثل آقاى احمدى نژاد گاهى از دست محافظانم فرار مى کنم. و به صورت ناشناس بین مردم مى روم. با آنها ماهى گیرى مى کنم و…
پادشاه عربستان؛ملک عبدا…هم یک بار تلفنى به دکتر مى گفت او هم مثل دکتر به سفر استانى رفته و از یکى از استانهاى کشورش دیدن کرده.

ـ

javanenghelabi - ahmadinejad 256ــ
۱۲۴
یکى از شیعیان اندونزیایى در سفرى که دکتر لنکرانى به جاکارتا داشت براى او تعریف کرد؛ در دانشگاه جاکارتا همه مى دانند که من شیعه و طرفدار جمهورى اسلامى و شخص احمدى نژاد هستم.
زمانى که دکتر به دانشگاه جاکارتا آمد و درجمع دانشجویان قرار گرفت،یک دفعه دیدم دو نفر از دانشجویا ن وهابى دویدند سمت دکتر.
با خودم گفتم حتما مى خواهند کارى بکنند!
دویدم دنبالشان تا اگر خواستند کارى بکنند، جلویشان را بگیرم.
دیدم پریدند دست دکتر را بوسیدند و برگشتند عقب.
یک گوشه اى گیرشان آوردم و علت کارشان را پرسیدم.
به خصوص که وهابى ها اعتقادى به این کارها ندارند! و حتى بوسیدن قبر پیامبر(ص) را حرام مى دانند.
گفتند: ما دیدیم که رهبران وهابى خودشان نوکر آمریکا هستند و تنها کسى که از سران کشورهاى اسلامى جلوى
آمریکا و رژیم صهیونیستى محکم ایستاده دکتر احمدى نژاد است.
تنها کارى که مى توانستیم بکنیم این بود که دستش را ببوسیم تا استغفار اشتباهات قبلیمان در مورد انقلاب وجمهورى اسلامى باشد!
۱۲۵
در سفرهاى خارجى، دکتر هر جا مى رَوَد، مردم براى دیدنش هجوم مى آورند.
خیلى ها هم از ایشان امضاء مى گیرند.
در یکى از سفرهاى خارجى، در کنار جوانانى که براى دیدن و امضاء گرفتن از دکتر دور او را گرفته بودند، پیرمرد متشخص ۶۰ ساله اى هم بود.
دکتر نگاهى به پیرمرد انداخت. کاغذش را گرفت تا امضاء کند و از او پرسید اهل کجاست؟
پیرمرد گفت آلمانى است.
بعد در حالى که کاغذ امضاء شده را از دکتر مى گرفت، با شور جوانانه ى گفت: آقا راهتان را بروید! همه مدافع شما هستند!
۱۲۶
در اجلاس فائو، در حاشیه ى جلسه، جلسه اى بود با تجّار ایتالیایى، تجّار ایرانى و نمایندگان کمپانى ها براى سرمایه گزارى در ایران.
درآن جلسه یک نفر بلند شد و گفت مى خواهد با دکتر خصوصى صحبت کند.
دکتر گفت باشد براى بعد از جلسه.
جلسه که تمام شد، آمد پیش دکتر. گفت در ایتالیا استاد دانشگاه است.
به دکتر گفت : حرف هایى که شما مى زنید،حرف دل ماست. ما متأسفانه اینجا آزاد نیستیم حرف مان را آزادانه بزنیم.اما حرف هاى شما،حرف دل ما و ملت ماست.
۱۲۷
قرار بود دکتر به عراق سفر کند. اطرافیان و دوستان دکتر گفتند اوضاع آنجا نا آرام است. ممکن است از طرف آمریکا خطرى شما را تهدید کند.
دکتر هم خندید و گفت : ما در زمان صدام رفتیم. آنجا راهپیمایى هم راه انداختیم. کسى نتوانست کارى بکند. چه رسد به حالا.
بعد خاطره را براى آنها تعریف کرد : در زمان صدام، وقتى امکان سفرهاى زیارتى براى ایرانى ها فراهم شد، به همراه پدر و مادرم رفتیم عراق براى زیارت عتبات عالیات.
آنجا در فرودگاه رفتار بدى با زائران ایرانى داشتند و اصلا رسیدگى نمى کردند.
ایرانى ها را جمع کردیم.
در شرایطى که کسى از ترس صدام جرأت نمى کرد صدایش در بیاید، شروع کردیم به الله اکبر گفتن.
مسئولین فرودگاه آمدند. سریع رسیدگى کردند.
۱۲۸
به دعوت نخست وزیر مالزى رفته بود آنجا.
دم هتل محل اقامت دکتر، دانشجوها اورا شناختند و ریختند اطراف دکتر تا از او امضا بگیرند.
محافظ ها مانع شدند.
دکتر محافظ ها را کنار زد و تا نیم ساعت – چهل دقیقه ایستاده بود و به دانشجویان آنجا امضا مى داد.
۱۲۹
در آخرین سفرى که دکتر به نیویورک رفته بود. محافظان آمریکایى، در هتل محل اقامت دکتر هر دفعه از یک مسیر ویژه اى ایشان را مى بردند تا خطرى دکتر را تهدید نکند.
یک بار مسیرى که بردند، از پشت آشپزخانه ى هتل بود.
کارگرهاى آشپز خانه با این که مرتب مقامات مختلف از آن جا تردد کرده بودند، به محض دیدن دکتر، دست از کار کشیده پشت شیشه صف کشیدند و ابراز احساسات کردند.
دکتر هم مسیرش را تغییر داد. رفت داخل آشپزخانه و با آنها احوالپرسى کرد.
۱۳۰
درسفر حج وارد عرفات که شدیم، دیدیم یک افریقایى که کنارى براى خودش دراز کشیده و خوابیده بود، با دیدن دکتر بلند شد. ایستاد. شروع کرد
به شعار دادن “احمدى نژاد”بعد طاقت نیاورد و افتاد دنبال ما.
هر کدام از مسلمانها که در عرفات دکتر را مى دید و مى شناخت، ابراز احساسات مى کرد. طورى که کنترل اوضاع براى محافظ ها سخت شده بود. به خصوص محافظان عربستانى که دادشان درآمده بود.
البته در پایان مناسک حج،دکتر از ما، بچه هاى تشریفات، خواست به آنها هدیه دهیم. ما هم به یکى از محافظ ها که بیشتر از بقیه زحمت کشیده، مدام جلوى اتومبیل ما دویده و راه را باز مى کرد، یک هدیه دادیم.
امّا بالاترین هدیه براى آنها به قول خودشان گرفتن عکس یادگارى با دکتر بود.

ـ

javanenghelabi - ahmadinejadـ

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد