وبسایت اختصاصی علی بابایی

وبسایت اختصاصی علی بابایی

ما با سیاست (به معنای امروزی )کاری نداریم .مبنای ما حق است
وبسایت اختصاصی علی بابایی

وبسایت اختصاصی علی بابایی

ما با سیاست (به معنای امروزی )کاری نداریم .مبنای ما حق است

باز هم بی حجابی و عرضه ی خود به دیگران

نمایش خود در میان مردم به چه قیمتی؟


متن زیر یکی از حقیقت های زندگی روزمره می باشد که خواهش می نمایم حتما بخوانید .برگرفته از وبلاگ 30اس تی

کنار خیابان ایستاده بودیم منتظر تاکسی. یک تاکسی سمند زرد نگه داشت که روی صندلی های عقبش یه زن و شوهر یا شایدم یه خواهر و برادر یا هر چیز دیگه نشسته بودن.


رفیقم عقب نشست و من هم صندلی جلو نشستم.
این آقا و خانوم رفتار متعادلی داشتن و تقریباً مطمئن شدیم که زن و شوهر هستند. خب اصلا به ما چه…
ولی ...                                                                      (حتما بخوانید... 5 دقیقه وقت می خواهد و نظر یادتان نرود)

خانوم به شدت آرایش کرده بود و حسابی سعی در نمایان تر شدن زیبایی های زنانه خود داشت. خلاصه نگم دیگه….
کسی با کسی صحبت نمی کرد تا اینکه یهو این رفیق ما رو کرد به خانومه گفت: رژ لبات رو دوست دارم خلاقیت توش می بینیم ولی به رژگونه ات نمیاد!!!!!
یه لحظه همه داشتیم هم رو نیگاه می کردیم، من رفیقم رو، شوهره خانومش رو، خانومه خودش رو تو آینه ماشین نیگاه می کرد، راننده هم من رو نیگاه می کرد و رفیقم هم به شوهره.
نفهمیدم چی شد که دیدم شوهره نعره ای زد و یخه ی رفیق ما رو گرفت که بی ناموس…
راننده هم دید داره شر درست میشه، زد کنار و گفت همه تون پیاده شین زودتر، حوصله دردسر ندارم.
رفیق ما در حالی که یخه اش در دست شوهر اون خانومه بود در ماشین رو باز کرد و اومد پایین. من هم سریع پیاده شدم رفتم جداشون کنم.
شوهره داد می زد بی ناموس ….. مگه خودت ناموس نداری چشت به ناموس مردمه و …
رفیق ما هم با کمال آرامش به چشمای شوهره نیگاه می کرد و هیچی نمی گفت و بعد از چند دقیقه فقط این جمله گفت: ببین داداش، خانوم شما برای من آرایش کرده، من هم نظرم رو راجع به آرایشش گفتم. اگه برای شما بخواد آرایش کنه این کار رو توی خونه انجام میده نه جلوی چشمای ملت.
بعد از اتمام افاضات رفیق ما، شوهره یخه‌ی رفیق ما رو ول کرد و یه نیگاه به خانومش انداخت و رفت سمت پیاده رو.
خانومش هم دو تا فحش بووووق به رفیق ما داد و رفت دنبال شوهرش.
و من تمام این لحظات هیچی نگفتم و فقط به حرف دوستم فکر می کردم.
نظر شما چیه؟؟؟؟؟
خواهرانی که این مطلب را خواندید خواهش می کنم برادرانه خواهش می کنم خودتان را جز برای همسرتان برای شخص دیگری ندانید چرا که دوست ندارید همسرتان برای کسی دیگر و با کسی دیگر (یک خانوم ) باشد . شاید شما قصد جلوه گری نداشته باشید اما خواسته و نا خواسته سبب افروختن شعله ی شیطانی هوس در دل نامحرم شده و دیگر نمی توان جلوی این چشم را گرفت و گناه هم برای شماست و هم برای همسرتان و هم برای آن فرد . خواهش می کنم التماس می کنم خودتونو به خاطر یک چیز بی ارزش به دیگران نفروشید دینتان را زندگیتان را و خدایتان را ... خواهش برادرانه ... شما را به خدا .

نظرات 2 + ارسال نظر
مهدی منصوریان شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:58 ب.ظ http://www.jonbeshnet.ir/name/mehdi1114

سلام و عرض ادب
راستش مشابه همین داستانو یه جای دیگه هم خوندم. اونجا هم به نویسنده گفتم که به نظر من اولا که این مطلب واقعی نیست و کاملا ساختگیه. چون اینجور مواقع کار به همینجا ختم نمیشه و یه زد و خورد حسابی پیش میاد. ثانیا لا اقل چند نفر از مردم کوچه و بازار میان دخالت میکنن ثالثا خیلی بعیده که یه جوون جرأت کنه جلوی شوهرِ طرف برگرده همچین حرفی بهش بزنه!!!!
اما بر فرض که درست باشه؛
این شیوه درستی برای نهی از منکر نیست. هیچ نتیجه ای هم نداره. نهی از منکر برای جاییه که احساس کنی احتمال تأثیر وجود داره نه اینجا که یه درصد هم احتمال تأثیر وجود نداره. فقط احتمال دعوا و درگیری و زد و خورد هست و لا غیر.

ممنون از شما بابت ارسال نظر خوبتون.تمام نظرات برای ما دارای ارزش بوده و آن را ارج می نهیم .در پاسخ به نظر شماباید گفت که :
1)این داستان از وبلاگی برداشت شده است و نوشته ی مستقیم این پایگاه نیست.
2)دلیلی بر دروغ بودن این داستان وجود ندارد و این داستان ممکن است صحیح باشد.
3)بر فرض دروغ بودن این داستان ،ذکر چنین مطالب و داستان هایی می تواند برای برگشتن غیرت به گروهی ازجامعه و حفظ پوشش بانوان و این اصل که زیبایی زن فقط و فقط برای همسر خود است نه یک نامحرم(چه زن و چه مرد) می تواند مفید و تاثیر گذار باشد.
4)چنین نظراتی برای لحاظ شدن در سایر مطالب ارسالی در آینده می تواند مفید باشد و ما از نظرات کاربران و بازدید کنندگان استقبال می کنیم .

زهرا یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 06:54 ق.ظ

سلام
ممنون بابت این داستان
در جواب دوست عزیزمون که کامنت گذاشتن بگم که
ای برادر قصه چون پیمانه است معنی اندر وی بسان دانه است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گرگشت نقل
من این پستو خوندم و حتی یه لحظه به واقعی بودنش کاری نداشتم مهم مفهومیه که میرسونه و اون مفهومه که در واقع حقیقت داره.
من دختری محجبه هستم از این که هنوز کسایی هستن که حجاب و دختر باحجاب واسشون ارزشمنده خدارو شکر کردم
درواقع این به نفع مرداست که خانوما بی حجاب باشن هزارجور عمل زیبایی و آرایشو....اینا کنن واسه لذت مردا و این حرف شما درواقع حمایت از جایگاه انسانی زن و یک نوع از خود گذشتگی هستش
بخدا اینا شعار نیستن باتمام سلول های بدنم میگم
و البته خدا هم هوامونو داره
هوای من یکی رو که همیشه به وضوح در سخت ترین شرایط داشته
عبادت از سر وحشت واسه عاشق عبادت نیست
پرستش راه تسکینه پرستیدن تجارت نیست
سپاس بابت همه چی
دوست خوبم

با عرض سلام و وقت بخیر خدمت شما خواهر گرامی
ممنونم بخاطر نظر منطقی و زیبایتان ، به امید روزی که دیگر بد حجابی و بی عفتی در جامعه ی ما وجود نداشته باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد